ایلناز عسلیایلناز عسلی، تا این لحظه: 16 سال و 1 ماه و 11 روز سن داره
آرش کمانگیرآرش کمانگیر، تا این لحظه: 16 سال و 1 ماه و 2 روز سن داره
یکتا گلییکتا گلی، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 24 روز سن داره
ریحانه جانریحانه جان، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 12 روز سن داره
امیررضا جانامیررضا جان، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 9 روز سن داره
مهدیای نازممهدیای نازم، تا این لحظه: 6 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره

✿خاطرات نوه های مامان شهین در وب✿

آرش کجاست

داره بارون میزنه و هوا حسابی متحول شده ...    روزای بارونی آرش آجی گُل رو سرزنش میکنه که جرا دعا کردی بارون بیاد !!! من دوست دارم برم تو حیاط بازی کنم ولی بارون نمیزاره منم داشتم به این فکر میکردم که آرش کجاست ؟؟؟ امروز خبری ازش نشد ؟؟  احتمالا آقا پسرمون به علت بدی جو هوا  در ب/ا/ز/د/ا/ش/ت خانگی به سر میبره  من که دلم براش تنگ شده ولی اگه الان بود توی این بارون میخواست بره تو حیاط و کنترلش ناممکن میشد  ...
10 بهمن 1391

واکسن + وب سایت

در روز هشتم تولدت 8 / 11 /91  اولین واکس رو زدی ...  انشالا که هیجوقت نیاز نباشه که گرفتار دکتر وبیمارستان بشی گل عمه      آدرس وب سایت یکتا گلی که بابا محسن براش ساخته و خودش مدیریت شو به عهده داره ... خوشحال میشم به اونجا هم سر بزنید http://www.yekta2013.ir/ * من که امروز رفتم بازدید کردم  10 /11 /91 ...
9 بهمن 1391

بند ناف - شناسنامه

دیشب بابا محسن اومده بود خونمون گفت که یکتا گلی بند نافش امروز تو حمام افتاد ( 7/ 11/ 91)  * خدارو شکر از دست بند ناف راحت شدی ... * میگن 10 روز اول باید تعداد روزای عمر نی نی رو به سال شمرد ... یعنی الان باید بگم 8 سالته ... نه 8 روز  * شناسنامه ی قند عسل هم دیروز صادر شده بود ... مبارکت باشه انشالا * دو شب پیش بابات زنگ زد و مادربزرگ صدای گریه اتو شنید .دوباره که زنگ زد هنوز داشتی گریه میکردی و علت گریه هم دل درد بود ... نتیجه این شد که مادربزرگ طاقت نیاورد و با من اومدیم خونه مادربزرگت و دیدیمت ... ( اینم از مغز بادوم که شما باشی گلم) ...
8 بهمن 1391

خاله خانوم قبلی + عمه خانوم فعلی وارد میشود

سلام به همگی امیدوارم حالتون خوب خوب باشه ... خدارو صد هزار مرتبه شکر که ما خوبیم ...  خبر جدید این که یکتا جون یکشنبه یک بهمن به دنیا اومد و همه ما رو خوشحال کرد . .. ایلناز و آرش که عاشقش شدن ... و همش میخوان برن دیدنش ...  از حس عمه شدنم خواهشا کسی نپرسه !!! نمیشه توصیفش کنم ... ولی وقتی ایلی و آرش به دنیا اومدن و از سر از پا نمیشناختم و  خاله شدم همه میگفتن هنوز عمه نشدی بدونی جه حسی داره .. الان به حرفشون رسیدم ...  انشالا که خدانگهدار همه ی این فرشته های زمینی باشه  * آدرس وب یکتای عمه                            http://yek...
5 بهمن 1391

4 مین روز تولد یکتا

سلام عزیزم امروز با مادر بزرگ و مامان مادربزرگ و ایلناز اومدیم دیدنت ... خواب بودی مثه فرشته ها ... دستتو گرفتم توی دستم و بوسیدم .. انگشتای کشیده ای داری .. این روزا خونه مادر بزرگت هستی .. ماشالا روز به روز خوشگلتر میشی ... دیروز حمامت داده بودن ..برات بابابزرگت اذانم گفته بود و الان رسما یه بجه مسلمونی ...     * وزن موقع تولدت : 3 کیلو و 50 گرم ......... قد :52 سانت   * امروزم تست غربالگری رو انجام دادی ... * وقتی که به دنیا اومدی من و بابایی و مادر بزرگ و اون یکی مادربزرگت پشت در اتاق عمل بودیم ..عمو وحید و زن عمو و عمه سارا و دایی اسماعیل هم بودن ولی تا ساعت 8 منتظر بودن که دیدن دکتر بیهوشی نیومده و ...
4 بهمن 1391

وقتی بیای صدای پات از همه جاده ها میاد

یکتا خانوم اومدنت مبارک . ... پیجیدن عطر تنت مبارک   گُل عمه  دردونه ی مامان و بابا  یکتا جووووونم  همه رو غافلگیر کرده احتمالاً ساعت 6 به دنیا میاد .... برای خودش و مامانش دعا کنین محتاجیم به دعا  91/11/01 ...
1 بهمن 1391